شهود
جنگ نابرابر جهان در مقابل ملت آزاده ایران در حالی شعله ور شد که در یک سال و اندی که از انقلاب می گذشت هنوز مجاهدین راستین راه حق در راه انقلاب در مبارزه بودند و به تعبیری جنگ تحمیلی ده سال به طول انجامید و نه هشت سال چرا که رویارویی جهانخواران با ملت ایران از همان "نه"پر معنای سال 57 آغاز شد .
در مورد دشمنی جهان با ملت ایران موضوع روشن است اما فهم لایه های مختلف تفکر که در درون جامعه در تقابل با خواست ملت عمل می کنند بررسی عمیقی می طلبد.جریانات فکری درون جامعه بخشی از سرنوشت هر جامعه را رقم می زنند بنابراین شناخت دقیق زوایای فکری نحوه عملکرد و خواستگاه این جریانات در آسیب شناسی حرکت انقلاب بسیار مهم و ضروری می نماید.در این نوشتار به طور اجمالی نقش جریان نفاق در سرنوشت ملت ایران در جنگ ده ساله را مورد اشاره قرار می دهیم.
شاید هیچگاه تصور جامعه ای عاری از نفاق ممکن نباشد و سه لایه نفاق قابل تمییز می باشد. نفاق در لایه اول اکثریت انسانها را در بر می گیرد و هر فرد بسته به میزانی که غیر حق در قلبش حکمرانی می کند دچار نفاق است و آن هنگام که در جهت رفع موانع ظهور کامل حق در قلب خود نمی کوشد و قلب خود را در معرض خیالات و هوس ها قرار می دهد و اعتقادات را در وجودش نمی پروراند رفته رفته نفاقی ریشه دار در جانش مستقر می شود و لایه میانی نفاق در حقیقت کسانی را شامل می شود که در خدمت جریان سازمان یافته نفاق درآمده اند و به راحتی دست از حق می کشند و لایه نهایی هدایتگران و زمینه سازان جریان نفاق برای نقش آفرینی مزدوران خود هستند.
حال آیا نمی توان اغلب کسانی که به جمهوری اسلامی آری گفتند و در فراز و نشیب های دفاع مقدس انقلاب را تنها گذاشتند منافق نامید؟
و آیا آنانی که در دوران دفاع مقدس می توانستند از اختیارات خود در پیشبرد اهداف استفاده کنند و کوتاهی کردند خواسته و ناخواسته در خدمت جریان نفاق در نیامدند؟
و اما رهبران جریان نفاق که نقش اصلی را در این جریان ایفا می کنند و برنامه و مسیر را مشخص می کنند و مردم و مدیران و فعالان جامعه این برنامه ها را نا خود آگاه اجرا می کنند و همین مردم هستند که می توانند ریشه نفاق را بخشکانند به شرط بصیرت ?همت و خودسازی.
در این اندک مجال سخن در باب کسانی است که با چهره منافقانه حرکت جامعه ما به سمت ظهور حقیقت را دچار سختی و ابهام کردند و همانها بودند که سرنوشت دفاع مقدس را دستخوش تغییر کردند.پس از آغاز جنگ تحمیلی امام خمینی ره با تبدیل این تهدید به یک فرصت بی بدیل تمام همتشان بهره برداری کامل از این فرصت بود در راستای نجات جهان اسلام و برافراشتن پرچم حق در کل جهان.اما در میان یاران کم بودند کسانی که عمق تفکر عظیم امام را دریابند و یا حداقل آنقدر ولایت پذیر باشند که حداقل اگر نفهمیدند جان در راه آرمان امامشان بنهند.و نفاق از این نقطه سر براورد البته نفاق عده ای خاص که تا آن روز و تا امروز چهره ای ولایی از خود به نمایش گزارده بودند و الا ملت ایران کم طعم خیانت منافقان را نچشیده بود.
امام و شهدا یک روی سکه دفاع رسالت خود در این عالم را به طور کامل به انجام رساندند را را به ما یادآوری کردند و بدا به حال منافقانی که روی دیگر سکه دفاع را سیاه کردند.بدا به حال آنکه در آن میدان امتحان وظیفه نشناخت و به تماشا بسنده کرد یا رفت و خسته شد ? رفت وپشیمان شد یا رفت و کم گذاشت و چه بگوییم از رنجی که ملت از رهبران نفاق متحمل شد.همان فرماندهان و مدیرانی که از شاگرد مدرسه ای های درس عشق جاماندند و هر روز برگی به کارنامه سیاه خود می افزایند به جرم شکست در امتحان دفاع از یک ملت در برابر دشمن که سرآغاز انحرافشان بود که ای کاش حداقل کمر به انحراف ملت نبسته بودند؛ امثال محسن رضایی و هاشمی رفسنجانی و علمداران اصولگرایی امروز چرا دیروز پای اصول نیاستادند؟ شاید تفکر امام برایشان از اصول نبود؟و نبود که اگر بود جان می دادند تا امامشان جام زهر ننوشد نه اینکه به دست خود جام را بدستش بدهند. خاصیت نفاق تسلیم حق نبودن است . این نفاق رشد کرد و سدی شد در مقابل پیاده سازی تفکر اسلام ناب ? سدی شد در مقابل ظهور امام عصر(عج) و اینک وظیفه چیست؟
By Ashoora.ir & Night Skin